وقتی که
شهر بشه باتلاق مغزایه زنگ زده
غرق توی کارمایه کارهایه من کرده
خشم دوپامینه خوشحالیو قطع کرده
ترس بکارته جرعتو از ته زدش
قهرمان اونه که هرطوری حرف زده
نکنیش قضاوت توو دنیایه کوچیکت
برات همه یجورن چون نگاهت روتینه